سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کاش من همه بودم

ما همه ی بچه های سوم راهنمایی روشنگر را دوست داریم

به نام خدا....

ما الان جلوی رایانه نشسته و در حال تایپ کردن هستیم!!

ما الان در شک تمام شدن سال تحصیلی هستیم!!

ما داریم غصه می خوریم که چرا سال تمام شد و ما بی بهره ماندیم!!

اما ما الان دایم می خندیم چون سال تمام شد و ما دیگر ناظر غصه خوردن معلم ها خود نیستیم!!

معلم های ما خیلی غصه می خوردند چون ما 32 تا بچه ی بسیار شلوغ بودیم!! (بیچاره معلم هایمان)

ما الان داریم به این فکر می کنیم که اگر امتحان روز شنبه را خراب کنیم چه کسی پاسخ گوی ما است؟؟!!

ما دیگر آبنبات چوبی نمی خوریم!!تازگی ها مد شده بود باراکا می خوردیم!!

حیف که دیگر تمام شد!!!!

ما الان داریم به این فکر می کنیم که اگر سال کلا تمام شود چگونه می توان بچه ها را دید؟؟!!

این جا یک سوال پیش می آید وآن این است:

آیا امیدی هست به این که ما بازهم همدیگر را ببینیم؟!!

دل ما هم می خواد سال زود تر تمام شود و ما برویم پی تفریحمان و هم دلمان نمی خواهد سال زود تمام شود که زود از دوستانمان جدا نشویم!!

دل ما کلاس حرفه می خواهد!!(گفتیم حرفه لازم است بگوییم : میکادو های ما هنوز دورن یخچال مدرسه است و ما هنوز آن را برنداشته ایم!!«حال جادارد اصلاح کنیم که :میکادو هایمان تمام شد!ما و نیز پلی خوردیمشان!!»)

دل ما می خواهد و هی می گوید که بگوییم :

 ما همه ی بچه های سوم راهنمایی روشنگر را که در منطقه دو می باشند دوست می داریم!!

خدانگدارتان باشد!!


[ چهارشنبه 89/2/29 ] [ 6:48 عصر ] [ دردونه ] [ نظرات () ]