دستمو می زنم زیر چونه اشو سرشو می یارم بالا....
با نگاهش داره فرشو سوراخ می کنه...
بهش می گم منو نگاه کن .! سرشو خیلی اروم می یاره بالا و وقتی نگاهش به نگاهم گره می خوره پقی می زنه زیره گریه و ریز ریز اشک می ریزه...
سرمو می برم دمه گوششو اروم می گم مطمئنی اینقدر ارزش داره و مهمه؟
دستمو ول می کنه و می ره کنج اتاق می شینه و شروع می کنه زار زار گریه کردن...
_ پس مهمه....
سرشو از لایه زانو هاش بلند می کنه و می گه....!
هیچی نمی گه ! فقط نگام می کنه!
بعده یه مکث کوتاهی دوباره چشماش پر می شه و منم پا ب پاش اشک می ریزم....
یدفه یاده اون حرفش ک همیشه می گفت دوس ندارم کسی ازم ناراحت بشه برا همین بیشتر وقتا سکوت می کنم می افتمو می گم دِ لعنتی حرف بزن دیگه!!!
اول یخورده نگام کرد و بعد با یه غمی گفت :افسانه ها را رها کن! دوری و دوستی کدام است؟ فاصله هایند که دوستی را می بلعند! تو اگر نباشی دیگری جایت را پر میکند...به همین سادگی!!
و دیگه گریه نکرد فقط به فرش زل زد و زل زد و زل زد...
پ. ن: خاطره نبود...
پ.ن2:التماس دعا...
با نگاهش داره فرشو سوراخ می کنه...
بهش می گم منو نگاه کن .! سرشو خیلی اروم می یاره بالا و وقتی نگاهش به نگاهم گره می خوره پقی می زنه زیره گریه و ریز ریز اشک می ریزه...
سرمو می برم دمه گوششو اروم می گم مطمئنی اینقدر ارزش داره و مهمه؟
دستمو ول می کنه و می ره کنج اتاق می شینه و شروع می کنه زار زار گریه کردن...
_ پس مهمه....
سرشو از لایه زانو هاش بلند می کنه و می گه....!
هیچی نمی گه ! فقط نگام می کنه!
بعده یه مکث کوتاهی دوباره چشماش پر می شه و منم پا ب پاش اشک می ریزم....
یدفه یاده اون حرفش ک همیشه می گفت دوس ندارم کسی ازم ناراحت بشه برا همین بیشتر وقتا سکوت می کنم می افتمو می گم دِ لعنتی حرف بزن دیگه!!!
اول یخورده نگام کرد و بعد با یه غمی گفت :افسانه ها را رها کن! دوری و دوستی کدام است؟ فاصله هایند که دوستی را می بلعند! تو اگر نباشی دیگری جایت را پر میکند...به همین سادگی!!
و دیگه گریه نکرد فقط به فرش زل زد و زل زد و زل زد...
پ. ن: خاطره نبود...
پ.ن2:التماس دعا...
[ جمعه 91/5/6 ] [ 5:7 صبح ] [ دردونه ]
[ نظرات (25) ]