هستم ولی نیستم
دلم می خواهد نیست شوم تا نگاه سرد دیگران رویم سنگینی نکند چرا که می گویند شاید بتوان چای یا غذای سرد را تحمل کرد اما نگاه سرد را به هیچ عنوان .نامردی را هم نمی توانم تحمل کنم !این بی انصافی محض است .شاید مخاطب خوش بفهمی ولی من این ها را برای او نمی گویم می گویم که شاید اگر روزی فکر تلافی به سرم زد ناراحت نشوز .حالم از کسانی که خیلی بی معرفتند و همه چیز را نا دیده می گیرند بهم می خورد دلم می خواهد بدون نگه داشتن هیچ حرمتی همه چیز را بگویم و کسی هم ناراحت نشود و لج نکند!ای کاش می شد باز حداقل تخلیه می شدم ....آخر دنیا هم اینقدر نامرد؟انصاف است؟چرا؟ ولی همه ی اینها به کنار دلم می خواهد بروم فقط بروم
[ شنبه 90/7/23 ] [ 7:29 عصر ] [ دردونه ]
[ نظرات () ]