کاش من همه بودم

روز ای قشنگ....

لالایی شبای من شده تکرار روزای قشنگ.....

قشنگ مثل بودن در کنار نرگس....

قشنگ مثل بودن در کنار عارفه....

قشنگ مثل بودن در کنار ضحیی که اونو اینبروفسکی خاطر خوش اس....

بودن در کنار عطا(دلم نیومد تیکه بندازم)........

بودن در کنار سعو.....

در کنار نگین جون...

در کنار نرگس سادات....

کنار نخی....

کنار قیچی گل....

کنار....

کنار فاطمه سادات.....

نه فکر نمی کنم!!!!!!!!!! فاطمه سادات و اون دوستش پلی برا من یه کابوسن......


[ شنبه 89/5/16 ] [ 10:5 عصر ] [ دردونه ] [ نظرات () ]


عبدو برگشت...

عبدو بالاخره برگشت.......

عبدو از یه مسافرتی برگشت که اصلا بهش خوش نگذشت...

عبدو توی این مسافرت فهمید خیلی ناشکره....

خدایا شکرت....

حالا فکر می کنین چرا به عبدو خوش نگذشته؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

 


[ پنج شنبه 89/5/14 ] [ 10:30 صبح ] [ دردونه ] [ نظرات () ]


یامهدی...

به امید روزی که مطلب همه ی وبلاگ ها تنها یک جمله باشد و آن:

                 مهدی می آید

اللهم عجل ولیک الفرچ....

نیمه ی شعبان مبارک!!

 


[ یکشنبه 89/5/3 ] [ 7:55 عصر ] [ دردونه ] [ نظرات () ]


<      1   2