سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کاش من همه بودم

می ریم اصقهان

می ریم اصفهان!!

پولی که تا اون لحظه چسبیده بود به دیوار و می گفت من دیواری بیش نیستم یهو پرید هوا و از خوشحالی جیغ کشید!!

عارفه هم بدون هیچ مکثی گفت منم می یام!!!

کوثر گفت به احتمال زیاد ما می ریم مسافرت!!

به نرگس نگاه کردم و پرسیدم تو چی؟

گفت معلوم نیست!!

فلفل هم بدون ابنکه ازش بپرسم یا بهش نگاه کنم ....

گفت چه مسخره....اصفهان....من می موندم جا نداریم برای رفتن؟!!!فقط اصفهان!؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!اه اه اه اه....من که عمرا بیام!!

با خودم گفتم بهتر یه نون خور کمتر!!!!!

هدی تو چی؟

گفت منم ............می یام!

ضحی هم که انگار نه انگار توی اتاق حضور داشت یهو گفت عبدو....منو تو باهم طنز داریم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

گفتم ضحی؟؟؟؟؟؟؟

گفت جواب منو بده....

گفتم خوبی؟؟؟؟؟؟؟؟

گفت نه!!!!

گفتم چرا؟؟؟؟؟؟؟؟

گفت کیفم کو؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

گفتم واقعا که....

گفت منم می یام!!!

گفتم ضحی امید به خوب شدن تو هم هست!!!

به صدرا نگاه کردم و اونم به نشانه ی اینکه می یاد سرشو تکون داد!!

قیچی که بیرون بود درو باز کرد و اومد و تو پرسید چه خبره؟؟؟؟؟؟

گفتم می خوایم بریم اصفهان می یای؟؟؟؟؟

گفت راستش باید با مدیر برنامه ام هماهنگ کنم!!!!!!حالا کی می خواید برید!!!یه وقت این هفته نباشه که برنامه ی من پره!!!!

غزال گفت منم هم معلوم نیس....

نگین و نرگس سادات هم گفتن ما نمی تونیم بیام!!!(معلوم نیس کجا می خوان برن!!!!!!!!!!!)

نخی گفت من می یام!!

عادله هم گفت سعی می کنم بیام!!

صلی هم منتظر بود ازشم بپرسم می یای یانه !!!!

گفتم می یای؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

گفت آره!!!!!!!!!!!!

رسی گفت منم هم نظر فلفلم!!

گفتم خب نیا!!!

سعدی هم گفت شاید شاید شاید....بیام!!!

لیلا گفت کدوم هتل می ریم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

گفتم لیلا چان معلوم نیس شاید تو کوچه بخوابیم!!اگه به امید هتل می یای نیا!!!

عطا گفت مگه می شه نیام!!!

خلاصه اینکه هرکی یه چی گفت ...

یکی گفت می یام!!

یکی گفت نمی یام!!

تو همین حال و هوا بودم که صدای مامانو شنیدم!!

اون طور که پیدا بود خیلی عصبانی بودن...

مثل اینکه زیاد صدام کرده بودن....

گفتن پاشو برو مدرسه...

نــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه!!

 


[ چهارشنبه 89/6/31 ] [ 11:40 صبح ] [ دردونه ] [ نظرات () ]


غافلگیری

یه روز قشنگ و شروع می کنی...

می خوای امشب یه شب قشنگ و تنها داشته باشی...

می خوای توی بهترین رستوران غذا بخوری...

به خاطر همین از چندتا از دوستات اسم رستورانای خوبی رو که رفتن و می پرسی...

همشون اسم یه رستوران بهت پیشنهاد می کنن...

با خودت می گی حتما رستوران خوبیه....

خلاصه شب می شه و آماده ی رفتن می شی...

ترجیح می دی با آژانس بری...

زنگ  می زنی و یه آژانس می یاد...

خیلی شیک سوارش می شی...

نمی خوای شبتو با حرفای اضافی خراب کنی ...

آدرسو می دی به راننده و می گی لطفا منو ببرید به این آدرس ...

خلاصه می رسی به رستورانی که همه تعریفشو می کردن...

یه رستوران کاملا سنتی...

خیلی قشنگ...

خوشت می یاد...

پول راننده رو می دی و پیاده می شی...

از روی فرش قرمزی که روی پله ها پهن شده بودمی ری پایین...

درو باز می کنی....

همه باهم می گن....

تولدت مبارک....

حسابی جا می خوری...

نمی خواستی تولد بگیری...

نمی خواستی کسی بفهمه که تولدته...

نمی خواستی شبتو خراب کنی...

خواستی تنها باشی...

حیف شد...

مهم نیس...

مهم اینه که غافلگیر شدی...

 


[ یکشنبه 89/6/21 ] [ 2:54 عصر ] [ دردونه ] [ نظرات () ]


عیدتون مبارک!

میرزا نوروز در اتاقش نشسته بود که مگسی مزاحم استراحتش می شود،مگس را می گیر ویه بالش را می کند می گوی :اگه می تونی حالا بپر!!!!!!!!

مگس کمی می پرد .

دوباره مگس را می گیرد و بال دیگرش را می کند ومی گوید:بپر!!!!!!!!!

ولی مگس نمی پرد. به خود می گوید : به تجربه ثابت شده اگر دو بال مگس را بکنید گوش او کر می شود!!!!!!!!!!!!!!!

                                                                

                                                                        

از یه نفر آدرس خونشو می پرسن .

می گه :

تهران در آبی پلاک 2!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

 

                                                                      

 

وقتی ضحی مهمون دعوت می کنه:

زمان:

هشت شب تا هشت و نیم شب!!!!!!

مکان:

یه دنیا و یه خونه ی ضحی اینا!!!!!!!!!!!!!!!!

 

 

                                                                     

 

خدا یا خیلی سعی کردم قدر مهمونی رو بدونم ولی بازم احساس می کنم نتونستم.

یعنی سال بعد هم ما رو دعوت می کنی؟


[ پنج شنبه 89/6/18 ] [ 10:14 صبح ] [ دردونه ] [ نظرات () ]


چرا کنکور قبول نمی شویم؟

1)در سال 52 جمعه داریم و می دانید که جمعه ها فقط برای استراحت است به این ترتیب 313روز باقی می ماند.

2)حداقل 50 روز مربوط به تعطیلات تابستانی است که به دلیل گرمای هوا مطالعه دقیق برای یک فرد معمولی مشکل است .بنابراین 264روز دیگر باقی می ماند.

3)درهر روز 8ساعت خواب برای بدن لازم است که در مجموع و در سال 122روز می شود.بنابراین 141 روز باقی می ماند.

4)یک ساعت تفریح در روز برای سلامتی جسم و روح لازم است که در کل 15 روز می شود.پس 126 روز باقی می ماند.

5)به طور طبیعی برای خوردن غذا 2ساعت در روز لازم است که در کل 30 روز می شود.پس 96روز باقی می ماند.

6)یک ساعت در روز برای گفتگو و تبادل افکار به صورت تلفنی چرا که انسان موجودی اجتماعی است .این خود 15 روز است .پس 81 روز می ماند.

7)روزهای امتحان 35روز از سال را به خود اختصاص می دهند.پس 46 روز باقی می ماند.

8)تعطیلات نوروز و اعیاد مختلف دست کم 20 روز در سال هستند.پس 16روز باقی می ماند.

9)در سال شما 10 روزرا به بازی می گذرانی پس 6 روز باقی می ماند.

10)در سال دست کم 3 روز به بیماری می گذرد و3 روز دیگر باقی می ماند.

11)سینما رفتن وسایر امور شخصی هم 2روز را در بر می گیرد.پس 1روز باقی می ماند.

12)یک روز باقی مانده وآن روز تولد شماست چگونه می توان در آن روز درس خواند.

 

 


[ شنبه 89/6/13 ] [ 12:49 عصر ] [ دردونه ] [ نظرات () ]