سلام عبدو حال؟؟؟
به وبلاگ جديد منم سري بزن.
نظر يادت نره.
بابا م مقدمه!
حالا گفتم!
آهان...
حالا فهميدم م مثل موسوي زاده...
درد عبدو جاي ديگه است...
آخه من نميام چون تو هم نمياي
تو بيا من قول ميدم هرروز سرت بزنم
آپم بيا عبدو جون
براي عارفه:
م مثل مقدم!
نتيجه مي گيريم م مقدمه!
سلام
م كيه؟؟؟
بعدشم...حقيقت تلخه...خوب وقتي دلم تنگ شده،چرا دروغ بگم...؟؟؟خوب تنگ شده ديگه!!!!
راستي...امروز فاطمه رو ديدم...همچنين عشق خودم رو!!!
فاطمه دو بسته چيپس دستش بود...ماشالله...!!!
فشنگ بودش.منم مثل خودت سحر خيزم.
باشه!
من برگشتم!
عبدو تو رو جون برو بچه هاي هري پاتر تو مطلب قبلي نظر نده!
غضنفر اومد در تاکسي و ببنده راننده بهش گفت دستت لاي در گير نکنه . غضنفر گفت سرت لاي در گير نکنه !
به شخصي گفتند: زود باش زود باش جشن عروسي شروع شده.گفت: به من چه؟ به او گفتند: عروسي پسر خودت است.طرف به يارو گفت: پس به تو چه؟!
بيشترين تاثير افراد نيک ، زماني احساس مي شود که از ميان ما رفته باشند.رالف والد وامرسون
هيچ مي دونستي هربار که تو پلک مي زني من نفس مي کشم؟
پس مواظب باش به کسي خيره نشي که من خفه مي شم!