سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کاش من همه بودم

غافلگیری

یه روز قشنگ و شروع می کنی...

می خوای امشب یه شب قشنگ و تنها داشته باشی...

می خوای توی بهترین رستوران غذا بخوری...

به خاطر همین از چندتا از دوستات اسم رستورانای خوبی رو که رفتن و می پرسی...

همشون اسم یه رستوران بهت پیشنهاد می کنن...

با خودت می گی حتما رستوران خوبیه....

خلاصه شب می شه و آماده ی رفتن می شی...

ترجیح می دی با آژانس بری...

زنگ  می زنی و یه آژانس می یاد...

خیلی شیک سوارش می شی...

نمی خوای شبتو با حرفای اضافی خراب کنی ...

آدرسو می دی به راننده و می گی لطفا منو ببرید به این آدرس ...

خلاصه می رسی به رستورانی که همه تعریفشو می کردن...

یه رستوران کاملا سنتی...

خیلی قشنگ...

خوشت می یاد...

پول راننده رو می دی و پیاده می شی...

از روی فرش قرمزی که روی پله ها پهن شده بودمی ری پایین...

درو باز می کنی....

همه باهم می گن....

تولدت مبارک....

حسابی جا می خوری...

نمی خواستی تولد بگیری...

نمی خواستی کسی بفهمه که تولدته...

نمی خواستی شبتو خراب کنی...

خواستی تنها باشی...

حیف شد...

مهم نیس...

مهم اینه که غافلگیر شدی...

 


[ یکشنبه 89/6/21 ] [ 2:54 عصر ] [ دردونه ] [ نظرات () ]